حرفهای از جنس دلتنگی
حالا دیگر نه از حادثه خبری هست.
نه از اعجاز ان چشم های اشنا
از دلتنگی ها هم که بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای زندگی من است....
دلم چيزي شبيه معجزه ميخواهد...
.
.
.
این منم خسته در این کلبه تنگ
نمیدونم واقعا چرا اینطوری شد تو زندگیم کجا اشتباه کردم کدام راه را کج رفتم که سرنوشتم شد این.اوایل به هیچ عنوان نمیتونستم قبول کنم همیشه فکر میکردم که شاید دارم خواب میبینم و الانه که از خواب بیدار بشم ولی با گذشت زمان یواش یواش باورم شد که نه خواب نیست بلکه یه واقعیت تلخه که خواه وناخواه باید باور کنم.باید باور کنم که تو اون تصادف من به همراه پاهام خیلی چیزای دیگمم را از دست دادم.غرورم همه ارزوهام اینده ام.کاش هیچوقت اون روز به عروسی نمیرفتم کاش تو زندگیم دوستی نداشتم کاش تو اون لحظه خدا همراهم بود کاش.....
کاش می شد بار دیگر سرنوشت ازسرنوشت
هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت
کاش می شد از قلمهای که بر عالم رواست
با محبت با وفا با مهربانی ها نوشت
کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان
داستان زندگی بی غلط حتی نوشت
کاش می شد دل ها از ازل محصور حسرتها نبود
کاین همه کاش ها بر دفتر دلها نوشت
ای کاش...
امروز تولدم بود
.
.
.
.
همین
رفیق راهی و از نیمه راه می گویی
وداع با من بی تکیه گاه می گویی
میان اینهمه ادم میان اینهمه اسم
همیشه اسم مرا اشتباه میگویی
به اعتبار چه ایینه ای عزیز دلم
به هر که می رسی از اشک و اه می گویی
دلم به نیم نگاهی خوش است اما تو
به این ملامت سنگین نگاه می گویی
هنوز حوصله عشق در رگم جاریست
نمرده ام که غمت را به چاه می گویی
خواستم بر غم بتازم فرستی پیدا نکردم
فرصتی امد به دستم مهلتی پیدا نکردم
خواستم در خلوتی با محرمی رازی بگویم
هم کلامی محرمی هم صحبتی پیدا نکردم
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
بیاامشب به من محرم شوای اشک
بیاامشب توهم باغم شوای اشک
بیا بنگر دلم تنها شده باز
بیا قلب مراهمدم شو ای اشک
من ان گلبوته خشک کویری
بیابرروی من شبنم شوای اشک
رهاکن میل ماندن دردو چشمم
توجاری بررخ زردم شوای اشک
بیا ارام من در بیقراری
تسلی بخش من هردم شوای اشک
بیابغض سکوت سینه بشکن
به چشم خشک من شبنم شوای اشک
دلم مجروح درد غربت تو
به روی زخم دل مرهم شوای اشک
دلم ازدردهجران نالدامشب
بیادرمان بر دردم شو ای اشک
Power By:
LoxBlog.Com |